دل نوشت...
خدا را دیده ای آیا؟؟؟ و هنگامی که میفهمی...دگر تنهای تنهایی...رفیقی...همدمی...یاری کنارت نیست!!! و میترسی که راز بی کسی را با کسی ...
View ArticleArticle 8
چند وقتی ست نه دستم به نوشتن می رود...نه کتابی میخوانم...نه شعری زمزمه میکنم...نه حرفی برای گفتن دارم...نه احساسی برای ...
View Articleمن چه دل تنگم...
زمونه...آی زمونه...من دلم واسه خودم تنگه!! واسه پاکی...واسه رو راستی این آدمای نیک چهره... واسه شعرِ همیشه باز باران با ترانه، من ...
View Articleبدون شرح
هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود... هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت...بیشتر فراق ...
View Articleخانه تکانی دل...
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کندلت را بتکاناشتباهاتت وقتی افتاد روی زمینبگذار همانجا بماندفقط از لا ...
View Articleرو به آفتاب...
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم تو باید تازهگیها از اینجا گذشته باشی. گفتوگویِ مخفی ماه وُ پردهپوشیِ آب هم همین را میگویند. دیگر نیازی به ...
View Article.....
غفلت کردهای مادر!پشتِ یک قلبِ عاشقفرزندت آرام آرام میمیردو تو فراموش کردن رابه من نیاموختیمادر!به من بیاموز چگونه دوست نداشته ...
View Articleباران نوشت...
دوباره باران گرفت...باران معشوقهی من است...دیووووانه ام میکند... به پیش وازش در مهتابی میایستم...میگذارم صورتم را و موهایم را بشوید... باران یعنی ...
View Articleمن او را دوست داشتم...
او را بیشتر از هر چیزی در این دنیا دوست داشتم(داشتم! اما دیگر ندارم)، بیش از هر چیزی ...نمی دانستم ...
View Articleیاد تو...
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم عطر بال پرنده ای تازه سال که به اشتیاق قوس قزح ...
View Article